حلوای پنج آرد مجلسی من..... برای چهلمین روز درگذشت مادربزرگم...از هزار کیلومتر راه دور..... این من هستم ک صدایت میکنم..... جوابی جز خموشی ات بر من نیست..... کاش تو برای من ،حلوا درست میکردی....کاش اسم من،جای اسم تو بود..... کاش بیای و منو باخودت ببری.... ممنون میشم برای مادر بزرگم پریجان بنت اسماعیل فاتحه بخونید.... داغ عزیز سخته.... اینجور زمین گیرم کرده..ک گویا با دو زانو خوردم زمین..... قدر عزیزاتونو بدونید.....
امروز اگر با عزیزاتون... مشکلی دارید، پیش قدم بشید... و آشتی کنید، زنگ بزنید، صحبت کنید... جویای احوال بشید.... تا دیر نشده....
گروه، پندو نصیحت نیست..... اما تجربه همش نباید آشپزی باشه.....
تلفنتو بردار، موبایل، گوشی، بازی، گروه، اینستا،اینترنت، بزار کنار... برو سراغ بدست آوردن دل خانواده......
من ک چهل روز ه کارم همینه.... نمیزارم کسی از قلم بیافته.... ک بعدش حسرت نخورم... هر چند من برای مادر بزرگم کمبود نذاشتم... همش زنگ ، و دیدنیش میرفتم... چهارسال دانشگاهم،
حمام ، و جارو، خونه تمیز و غذاش، من انجام میدادم، حلالش....،
اما بازم کمه، برای محبت..... بازم کمه.... وقتی بره، میفهمید، چقدر بازم میتونستید محبت کنید، و نکردید......
اگر کسی از من ....ناراحتی داره... ممنون میشم حلال کنید........و کامنت بزارید.......
######حلوا###
...